داستان ترسناک

عشق.خون.مرگ 
یا برای انتقام که پایانش خواهم مرد

جای انگشتانم ذوق ذوق میکند
لب بالایم را رها میکنم
طعم گلس خون در دهانم میپیچد
در اتاق باز میشود و زهره وارد اتاق میشود
 به شکمم خیره میشوم که اینک با نخی سیاه به هم متصل است . هر لحضه که میگذرد سوزش ان بیشتر میشود 

ادامه مطلب

داستان ترسناک امیر رضا از تجربیاتش

داستان ترسناک عشق خون مرگ

داستان ترسناک مسیح قرن ۲۱

داستان ترسناک گروه ضد شیطان قسمت 8

داستان  عشق.خون.مرگ قسمت 31

داستان ترسناک عشق.خون.مرگ قسمت 32

داستان ترسناک عشق.خون.مرگ قسمت قسمت 33

خون ,ذوق ,عشق ,اتاق ,خیره ,هم ,عشق خون ,به هم ,سیاه به ,هم متصل ,متصل است

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مسیح abbas572 پیپر دانلودر داستان های روزانه ی یک زن تدریس خصوصی و تقویتی در کرمانشاه zaban معرفي لوازم آرايشي و بهداشتي شاتل فایل جدایی عاشق دلارا