داستان ترسناک

عشق.خون.مرگ 
سوزش پایان ندارد فقط میلرزم و دندانم هایم روی هم میخورد  عرق نیز به دردم افزود است . هر لحضه عرصگق بر روی زخمم میرود و نمک را بیشتر در زخمم حل میکند . صدایی نمیدهم اما دیدم تار شده است و حس هایم در اثر سوزش ضعیف شده اند .نمیتوانم ایتحا بمیرم حداقل نه الان 
به چاقویی که با لاتر از دستم قرار دارد نگاه میکنم الان یا هیچوقت دگر .
 صدای افتادن قطرات خون بر روی زمین شبیه صدای باران است اما به لذت بخشی ان نیست  زهره به سمت سینی میچرخد و میخند .

ادامه مطلب

داستان ترسناک امیر رضا از تجربیاتش

داستان ترسناک عشق خون مرگ

داستان ترسناک مسیح قرن ۲۱

داستان ترسناک گروه ضد شیطان قسمت 8

داستان  عشق.خون.مرگ قسمت 31

داستان ترسناک عشق.خون.مرگ قسمت 32

داستان ترسناک عشق.خون.مرگ قسمت قسمت 33

خون ,روی ,هایم ,عشق ,زخمم , صدای ,بر روی ,عشق خون ,هیچوقت دگر ,یا هیچوقت ,الان یا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Comment passent mes jours خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران گوناگون007 شهداء مدافع حرم راز دل جز تو با چه کس توانم گفت... متن آهنگ | نواتکست دانلودستان ‹¦[しѺ√乇]¦› خالی از عشق ‹¦[しѺ√乇]¦› fanooscvector wikimediafoundation